وبلاگ قلم عشق

افسرجوان جنگ نرم

وبلاگ قلم عشق

افسرجوان جنگ نرم

وبلاگ قلم عشق

یک افسر جوان جنگ نرم

لوگوی ما


 

 

تبليغات


نَحنُ أَقرَبُ الیهِ مِنْ حَبْلِ الوَرید
♥•٠·˙
گوشی تلفنش را محکم تر از همیشه پرت کرد روی میز،
حرصش گرفته بود، اعصابش خرد شده بود...
نشست گوشه ی صندلی. غرق گرفتاری هایش شد....
به همه راه‌های دوری فکر می‌کرد که می‌توانست نجاتش دهد.

اما صدایی از جایی خیلی خیلی نزدیک خطابش کرد:
کاش فقط گرفتار من بودی...
صدایی از جایی نزدیکتر از رگ گردن.
.

  • گمنام61

نظرات  (۱)

عالی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی