به نام خدا
یک جوان اگر بیکار باشد استعدادهایش شکوفا نمی شود تنبل و افسرده می شود به خواستگاری که برود کسی با او ازدواج نمی کند نیازهایش از راه درست ارضا نمی شود به فکر گناه می افتد به سمت گناه می رود و...
به نام خدا
یک جوان اگر بیکار باشد استعدادهایش شکوفا نمی شود تنبل و افسرده می شود به خواستگاری که برود کسی با او ازدواج نمی کند نیازهایش از راه درست ارضا نمی شود به فکر گناه می افتد به سمت گناه می رود و...
اصل مطلب در ازدواج زندگی کردن است اما زندگی کردن برای چه؟! برای دنیا یا برای آخرت؟ همیشه میگن با کسی ازدواج کن که آینده ی خوبی باهاش داشته باشی اما کدوم آینده؟!آینده دنیا یا آخرت؟!....
نَحنُ أَقرَبُ الیهِ مِنْ حَبْلِ الوَرید
♥•٠·˙
گوشی تلفنش را محکم تر از همیشه پرت کرد روی میز،
حرصش گرفته بود، اعصابش خرد شده بود...
نشست گوشه ی صندلی. غرق گرفتاری هایش شد....
به همه راههای دوری فکر میکرد که میتوانست نجاتش دهد.
اما صدایی از جایی خیلی خیلی نزدیک خطابش کرد:
کاش فقط گرفتار من بودی...
صدایی از جایی نزدیکتر از رگ گردن.
.
اما من ...
امروز فهمیدم که چقد از بعضی از این دخترایی که چادر میزارن و هرکاری میکنن بدم میادش...
باید همیشه رفت سر اصل مطلب حتی گاهی درخواستگاری هم نمیرن سر اصل مطلب و
این فقط یک اصطلاح است و کسی به مفهوم آن فکر نمی کند بعد از ازدواج هم اصل
مطلب گم می شود اصلا فراموش می شود. حال اصل چیست؟...
اصل مطلب زندگی کردنه نه زنده بودن در کنار هم.
اما ما اغلب صحبتهایمان در خواستگاری و برای آشنا شدن پیرامون زنده
بودن...شغل...تحصیلات...سن .. زیبایی... پول...خونه... ماشین.....خودمان را
هم توجیح می کنیم که اینها را می پرسیم که طرف مقابل داشته باشد برای
اینکه می خواهیم یه عمر زندگی کنیم اما غافل از اینکه برای زندگی کردن به
اینها نیازی نیست نه اینکه اصلا نباید باشد نه...بلکه اساس زندگی چیز دیگری
ست می دانی چه کسانی واقعا زندگی کرده اند...زندگی بعضی از شهدا واقعا
زندگی ست...کتاب های اینک شوکران را بخوانید آنوقت زندگی کردن را یاد می
گیرید...اینهایی که ما فکر می کنیم زندگی ست فقط زنده بودن است مثلا یک
خانواده ای را می بینیم که خیلی پولدارند و خونه و ماشین گرانقیمتی دارند
اونوقت ما می گوییم خوش به حالشان عجب زندگی دارند در صورتی که آنها اصلا
زندگی ندارند و زندگی نمی کنند بلکه فقط زنده اند و فرقشان با ما اینست که
راحت تر زنده اند نه اینکه راحتر زندگی می کنند.
مادری از شهر
دیلم می گوید راه نجف به کربلا را پیاده به همراه تعدادی از آشنایان و
اعضای خانواده در قالب یک کاروان کوچک چند نفره می پیمودیم. در بین راه ...
آن زمانی که معمار کبیر انقلاب برای احیای ارزشها، انقلابی را بر پایه نهضت
عاشورا برپا کرد کمتر کسی فکر می کرد دامنه آن به دور افتاده ترین نقاط
عالم نیز راه پیدا کند. عاشورایی که از یک بیابان کربلایی پر از کرب و بلا
بنا کرد که امروز پس از هزار سال میعادگاه میلیونها عاشق اهل بیت و حضرت
ابی عبدالله در روزهای تاسوعا، عاشورا و اربعین می باشد.
شاید
اولین روزهایی که آتش توپخانه های صدام خاک ایران را نشانه گرفت، روزهایی
که خرمشهر را محمره و خوزستان را عربستان نامیدند لحظه هایی پر از حس غرور
ناسیونالیستی برای اعراب حاشیه خلیج فارس و حزب بعث عراق بود. اما چیزی این
وسط نمی گذاشت تا حس ناسیونالیستی عربی پای بگیرد و آن هم برادری هایی بود
از جنس عشق به ابی عبدالله.
یلدا بهرامی در دلنوشتهای به امام رضا (ع) مینویسد:
مولای من! تو را امام غریب مینامند، میدانم بد میزبانی بودند و در مهماننوازی وفا نکردند.
دلنوشته
درد دل با کربلا
قدم
آرام آرام بر می دارم، نفس آرام می کشم سعی می کنم کسی صدای تپش قلبم را
نشنود. دست و پایم می لرزد نمی دانم با کربلا این زمین پر شور و نوا چه
بگویم با زمینی که سالهاست از خون اربابم رنگین با بویش اجین و یاد دار همه
وقایع عاشورا 61 هجری است.
به نام خالق غنچه های نیمه باز...
مادرم می گوید وقتی به دنیا آمدم دنیا به چشمش زیبا شد...
پدرم می گوید وقتی به دنیا آمدم انگار خدا در رحمت دیگری بر او باز کرد... از آن نوع بی حد و مرزش...
برادرم می گوید وقتی به دنیا آمدی من خندیدم...
خدا هم وقتی به خلقت آمدم گفت : " فتبارک الله احسن الخالقین "
خودم هم چنان شگفت زده شدم که می گویند تا یک سال و نیم نمی توانستم حرف بزنم...